معنی اتش شعله ور

حل جدول

اتش شعله ور

سعیر


شعله اتش

نایره، افرازه، لهیب، الوا، زبانه


شعله ور

افروخته، زبانه کش، مشتعل


آتش شعله ور

سعیر

لغت نامه دهخدا

شعله ور

شعله ور. [ش ُ ل َ / ل ِ وَ] (ص مرکب) شعله خیز. (ناظم الاطباء). آنچه زبانه زند. چیزی که آتش در آن درگرفته باشد. شعله زن. مشتعل. (فرهنگ فارسی معین). ملتهب. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شعله خیز شود.
- شعله ور شدن، زبانه کشیدن. گر زدن. مشتعل شدن. افروختن. شعله ور گردیدن. التهاب. گرازه کشیدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به ترکیب شعله ور گردیدن شود.
- شعله ور گردیدن، شعله ور شدن. آتش گرفتن. اَلو گرفتن:
ار خس و خاشاک گردد پیش آتش شعله ور
چوب گل کی میتواند ساختن عاقل مرا.
صائب تبریزی (از آنندراج).
شعله ور گردد ترابر سر درفش برق تاب
جلوه گر گردد ترا بر کف سحاب شعله بار.
شعله ٔ اصفهانی.
و رجوع به ترکیب شعله ور شدن شود.

فرهنگ عمید

شعله ور

ویژگی آتش زبانه‌دار،
ویژگی چیزی که آتش در آن در گرفته باشد، شعله‌خیز، شعله‌دار، شعله‌زن، شعله‌ناک،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

شعله ور

فروزان


شعله ور کردن

افروختن

فارسی به عربی

شعله ور

قابل للاشتعال


شعله ور ساخت

أجَّجَ


شعله ور سازی

التهاب


شعله ور کرد

أزَّجَ

فرهنگ معین

شعله ور

(~. وَ) [ع - فا.] (ص مر.) چیزی که آتش در آن گرفته باشد، مشتعل.

فرهنگ فارسی هوشیار

شعله ور

چیزی که آتش در آن در گرفته باشد، مشتعل، ملتهب، آنچه زبانه زند

واژه پیشنهادی

شعله ور گشتن

بر دمیدن

معادل ابجد

اتش شعله ور

1312

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری